شرمگاه شعر سپید رضا محبی راد
در درک دوست داشتنت
دردیست در درنگ دارمت ،ندارمت.
حال که حالم گرفته است
حرف می کنم خود را
و میچپانمش در دهان شهر
حال که حالی در احوال حالی به حالی ام حال میکند.
در درک دوست داشتنت
حفر می کنم خود را
انقدر که به استخوان خاجی ام برسم
به ناجی ام برسم
به آب .
من در ادامه توام
تو در ادامه ی منی حیات
من با سراب های سربه سر گذاشته
با دل لولی وشم
میانه ای نداشته ام
میانه ی من
شرم،گاهیست که دوستت نداشته ام
شرم،گاهیست
میان یک پای رفتن و
یک پای ماندن .
من در میانه ی راه داشتنت
در حال رفتنم
#رضا_محبی_راد
+ نوشته شده در شنبه پنجم آبان ۱۴۰۳ ساعت 15:12 توسط ijaz1001
|