می نویسمت هق هق تلخ ایل
بر ردای دستدوز باغ ، آوازِ رود
هدر رفتهِ تا آسمان
به روشنایی دلت، به آفتاب رستاخیز
تو اوج بارانی ، روحِ دریدهء بی اکسیر رازقی
ای به راه دلداده، به آوارگی رویاهایم
بخوان روان ، دروغ بزرگ آینه را !
ردپای داغ برف، احتمال ریزش
در بالکن انتظارِ رستگاری
بردار آرزوهایت را...
ابروهایت را...
رود

رضا محبی راد